یلدا

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    نشسته ام روبرویت و تند تند حرف میزنم.

    وسط گوش دادنهات دستت را میبری لای تارهای موی کنار صورتم و توی موهام دقیق میشوی : «سفید شده اند...»

    انگشتانت در کند و کاو است. جدی تر به صحبتهام ادامه میدهم و تارهای سفید در گوشم میگویند: باید ببوسی اش.‌.‌.

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 6 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:47

    در یکی از نیمه شبهای سی و نه سالگی از خواب پرید تو مغزش بلاخره جوابی یافت برای این حس همیشگی گمشده آدمهایی توی حیات عاطفی اش قدم زده بودند، گاهی حتی برخی دویده بودند بعضی با همان سرعت رفته بودند و بعضی هنوز تِک تِکی میکردند. الان میدانست شاه کلید گمشده جریان هایی که با روحش قرین نمیشدند کجا بود :«مراقبت» او به دنبال مراقبت در آدمی بود که پیدایش نمیکرد . کسی که در او علاوه بر قصه ی تار مو و چشمهای تیله ای و اغواگری زنانه ، موجودی ببیند که سرگشته ی مراقبت است . نمیدانست شاید این ریشه در کودکی رنجورش داشت ولی هرچه بود او بیست سال اخیر را به دنبال مراقبت، حمایت و تکیه گاه روحی دویده بود‌ . شاید برای همین از آدمها خسته میشد چون این روزها مراقب بودن ، چیزی بود که پاک از یاد آدمها رفته بود . اگر به پیامبری مبعوث میشد ، یک سرفصل بزرگ از آموزه هایش را با این مضمون دسته بندی میکرد : آهای آدمها، مسئول و مراقب و حواس جمع به جزئیات آنکه برای دل و روح و جانتان اهلی کرده اید ، باشید . خلاص. یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 6 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:47